نویسنده: احمد بهمنیار




 

یکی از آیات بلاغت و فصاحت صاحب بن عباد توقیعات اوست که بعض آن ها در کتب ادب به پراکندگی ضبط شده است، مراد از توقیع جوابی است که خلفا و ملوک و وزراء و دیگر رجال مهم در ذیل عرایض دادخواهان و خداوندان حوائج می نوشتند، توقیع غالباً به عبارتی موجز که در نهایت فصاحت و بلاغت بود نوشته می شد، و به طوریکه بعض نویسندگان تحقیق کرده اند، نوشتن این گونه عبارات در عرایض از رسوم کتابت قدیم ایران بوده و نویسندگان ایرانی آن را در کتاب عربی معمول و متداول ساخته بودند و دلیل بر این مطلب ترجمه ی توقیعات شهریاران ایران از قبیل انوشیروان است که در کتب ادب وارد شده و از آن ها چنین مستفاد می گردد که پادشاهان ایران را عادت چنان بوده که توقیعات را به عبارتی مختصر و بلیغ که از بهترین الفاظ تلفیق شده و غالباً مشتمل بر حکمت و نصیحتی بوده است می نوشته اند، و آن عبارات را مردم حفظ و مانند امثال سائره نقل و روایت می کرده اند، فضلا و دانشمندان ایران که در عصر خلفا کتابت رسائل خاص آنان بود، به تقلید آبا و اجداد ایرانی خود توقیع موجز را معمول و متداول ساختند و در تحسین و تزیین توقیعات از امثال و اشعار عرب و آیات قرآن و کلمات بزرگان اسلام نیز استفاده کردند، و توقیعات ایشان که جامع فصاحت عربی و بلاغت فارسی بود بی اندازه مقبول و مستحسن افتاد، و روز به روز بر شهرت و رواج و اهمیت آن افزوده شد تا به حدی که خلفا ناچار شدند اداره ی مخصوص به نام «دیوان توقیعات» تأسیس کنند. از وزراء و نویسندگان عصر عباسی، برامکه در توقیع مهارت و براعت خارق العاده داشتند و ائمه ی ادب از توقیع نگاری جعفر بن یحیی و فصاحت و بلاغت توقیعات او حکایات نقل کرده اند، احمد بن عبدربه در کتاب عقد الفرید بابی مخصوص برای توقیعات اففتاح و در آن باب قسمتی از توقیعات پادشاهان ساسانی و خلفاء اموی و عباسی و امرا و رجال دولت آنها را ذکر کرده است، بالجمله صاحب بن عباد که از مشاهیر وزراء و نویسندگان ایرانی و در فنون ادب یگانه ی عصر خویش بود، در فن توقیع نگاری نیز استادی و مهارت کامل داشت، و توقیعات او که علی التحقیق بر بدیهه و ارتجال نوشته می شد، مانند نوادر و لطائف محاضرات او، بهترین نمونه ی فصاحت تازی و بلاغت فارسی محسوب می شود، صاحب در توقیع گاهی به نوشتن آیه ای مناسب از قرآن مجید اقتصار و در انتخاب آیات لطافت فکر و قدرت حافظه و حضور ذهن خود را آشکار می ساخت، و نمونه ی توقیعات او که از کتب مختلفه جمع شده به قرار ذیل است:
1) قاضی نورالله در مجالس المؤمنین آورده است که یکی از افاضل زمان مکتوبی به صاحب نوشت که در غایت لطافت و عذوبت و بسی آثار فصاحت و بلاغت از او ظاهر بود، صاحب چون آن را مطالعه کرد دید که اکثر منشآت خود اوست که آن فاضل در آن مکتوب درج کرده، پس قلم برداشت و در جواب او این آیه را نوشت:
هذا بضاعتنا ردت الینا (این کالای خود ماست که به ما بازگردانده شده است) و این صنعت چنان که سابقاً یاد کردیم اقتباس نامیده می شود.
2) کارکنان درالضرب رقعه ای باو نوشتند و درخواست رفع جریمتی کرده بودند، صاحب در ذیل رقعه نوشت: فی حدید بارد (در آهن سرد) و این اشاره به مثل معروف است که در بیابان بیهوده بودن کاری، گویند تضرب فی حدید بارد (آهن سرد می کوبی) و صاحب در ایراد این مثل صنعت اکتفا را به کار برده و از تمام جمله بر ذکر سه کلمه اقتصار کرده است.
3) در ذیل رقعه ای که فصاحت و بلاغت آن را پسندیده بود این آیه را نوشت:
أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنتُمْ لَا تُبْصِرُونَ.
4) در ذیل نامه ی یکی از مخالفان این آیه را نوشت: فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَكْسِبُونَ.
5) ابو محمد خازن چنان که در فصل شعرای صاحب یاد کردیم وقتی از نزد صاحب فرار و مدتها در اطراف بلاد گردش کرد، پس از آن رقعه ای به صاحب نوشت و اجازت خواست که باز به حضرت پیوندد، صاحب در پایان رقعه ی او این آیه را نوشت، أَلَمْ نُرَبِّكَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِینَ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِی فَعَلْتَ.
6) شخصی رقعه به صاحب تقدیم داشته و درخواست شغلی کرده بود و از جمله در رقعه ی خود نوشته بود: فان رای مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله، صاحب در پاسخ او چنین توقیع کرد که من کتب اشغالی لا یصلح لاشغالی (کسی که در نامه ی خود لفظ اشغال را به غلط استعمال کند برای اشغال من شایسته نیست) اشغال به معنی باز داشتن از کار است نه وا داشتن به کار، و این توقیع علاوه بر نهایت ایجاز مشتمل بر صنعت سجع و جناس محرف است.
7) ثعالبی در یتیمة الدهر می نویسد مردی از اهل اصفهان رقعه ی کهنه و فرسوده ای به من نمود که ابوحفص وراق اصفهانی به صاحب نوشته و صاحب در ذیل آن توقیع کرده بود. ابوحفص نوشته بود: لولا ان الذکری اطال الله بقاء مولینا الصاحب تنفع المؤمنین و هزة الصمصام تعین المصلتین لما ذکرت ذا کرا و لا هززت ماضیا، ولکن ذالحاجة لضرروته یستعجل النجح و یکدالجواد السمح، و حال عبد مولینا ادام الله تأبیده فی الحنطة مختلفة و جرذان داره عنها منصرفة، فان رأی ان یخلط عبده بمن اخب رحله و لم یشد رحله، ان شاء الله تعالی. و صاحب در پاسخ او توقیع کرده بود احسنت ابا حفص قولا و سنحسن فعلا، فبشر جرذان دارک بالخصب و آمنها من الجدب، فالحنطة تأتیک فی الاسبوع.
8) ثعالبی گوید ابوالحسن شقیق بلخی رقعه ای به من نشان که وقتی به صاحب نوشته و صاحب در پایان آن توقیع کرده بود: من نظر لدینه نظرنا لدنیاه، فان آثرت العدل و التوحید بسطنا لک الفضل و التمهید، ان اقمت علی الجبر فلیس لکسرک من جبر، در این عبارت بین دین و دنیا و کسر و جبر طباق و بین دو جبر جناس تام است.
9) در پایان رقعه ی شخصی که خواستار شغلی شده بود، نوشت: التصرف لا یلتمس بالتکفف، ان احتجنا الیک صرفناک و الا صرفناک، در این عبارت علاوه بر سجع متوازی بین تصرف و تکفف، صنعت جناس محرف نیز به کار برده شده و دو رکن جناس صرّفناک و صرفناک.
10) یکی از جاسوسان و منهیان بوی نوشت که مردی ناشناس و بد اندیش هر روز با جماعت مردم به سرای خداوندگار داخل می شود و استراق سمع می کند، صاحب در جواب او نوشت، دارنا هذه خان، یدخلها من و فی و من خان، این توقیع مشتمل بر صنعت سجع و جناس تام و طباق و یا تضاد است.
11) نظامی عروضی در چهار مقاله می نویسد، قاضیی بود به قم از دست صاحب که صاحب را در نسک و تقوی او اعتقادی بود راسخ، و یک یک برخلاف این از وی خبر می دادند و صاحب را استوار نمی آمد، تا از ثقات اهل قم دو مقبول القول گفتند که زمان خصومت که میان فلان و بهمان بود قاضی پانصد دینار رشوت بستد، صاحب را عظیم مستنکر آمد بدو وجه: یکی از کثرت رشوت و دوم از دلیری و بی دیانتی قاضی، حالی قلم برگرفت و بنوشت. بسم الله الرحمن الرحیم- ایها القاضی به قم، قد عزلناک فقم، و فضلا دانند و بلغا شناسند که این کلمات در باب ایجاز و فصاحت چه مرتبه دارد.
12) ابوشجاع در ذیل تجارب الامم می نویسد که در ایامی که صاحب در اهواز بود چند تن از مردم اهواز نامه باو نوشتند و از تعدی سپاهیان فخرالدوله نسبت به مردم شهر تظلم کردند، صاحب در ذیل نامه ی ایشان نوشت: یظلمون شهرا و ینصفون دهرا، در این توقیع صنایع سجع و ترصیع و طباق و ایجاز و انسجام و ابداع دیده می شود و عده ی صنایعی که در آن به کار رفته از الفاظش بیشتر است.
13) در تاریخ عقدالعلی مسطور است که مردی به صاحب بن عباد نامه نوشت که فلان خادم سرای تو مرده و اموال بسیار گذاشته است و یک طفل بیشتر ندارد، صاحب بر پشت رقعه توقیع کرد: اما المال فانماه الله و اما الطفل فاسعده الله و اما- الساعی فلعنه الله، (اما مال خدایش زیادت کناد و اما کودک خدایش نیکبخت گرداناد و اما سخن چین و نمام خدایش لعنت کناد) واضح ترین صنعتی که در این توقیع به کار رفته صنعت تقسیم است.
14) ثعالبی گوید از ابونصر محمد بن عبدالجبار عتبی شنیدم که یکی از ندیمان صاحب رقعه ای در حاجتی بوی نوشت، صاحب در ذیل رقعه ی او توقیع کرد و رقعه را بدو باز فرستاد، آن مرد هرچند در ورقه نگاه کرد توقیعی ندید، و همگی بوی گفتند که ما خود دیدیم که صاحب رقعه را توقیع کرد، پس رقعه را به ابوالعباس ضبی نمودند، ابوالعباس به دقت در آن تأمل کرد و توقیع را که جزالفی نبود دریافت. نویسنده در
رقعه ی خود نوشته بود: فان رای مولانا ان ینعم بکذا فعل، و صاحب در برابر لفظ فعل الفی رسم کرده بود، اشاره به اینکه افعل، نگارنده گوید صاحب بن عباد در این توقیع صنعت اکتفا را به آخرین درجه ی امکان رسانیده و از یک جمله بر یک حرف اقتصار کرده است.
منبع مقاله :
بهمنیار، احمد؛ (1383)، صاحب بن عباد (شرح احوال و آثار)، تهران: مؤسسه ی و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم